ماهان تنها بهونه واسه نفس كشيدن من وبابا جونماهان تنها بهونه واسه نفس كشيدن من وبابا جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

ماهــــــــــــــــــــان کــــــــــــــــــرمی

ماجراهاي من وماهان

1392/11/8 22:48
نویسنده : مامان ماهان
1,194 بازدید
اشتراک گذاری

هر وقت گريه ميكني ميگم اي واي ماهان چي شد پسرم تو هم ياد گرفتي اداي منو در مياري

فدات شم جالب اينجاس با حالت تمسخر نگاهم ميكني و ميگي اييييييييييي ممي

 هر وقت باصداي بلند از دور ميگم سلام ماهي تو هم دستتو بالا ميبري و دادميزني

ميگم ماهان عزيزم چرا خونه رو بهم ميريزي واييييييييي يه ساعت توضيح دادي اونم

درهم برهم طوري كه هيچ كس نفهمه اخرشم مقصر كيه؟؟؟؟

اشكال نداره پسرم فداي سرت جمع ميكنم تو خودتو ناراحت نكن

 

اي واي نكن عزيزم خشن شدي اخه من چي گفتم بهت ناز گلم

خدايا شكرت ماهان جون بهئ جون خودت كه دردت بجونم خيلي ماهي مودب اقا اصلا

اذيتم نميكني فدات بشم اگرهم اذيت كني اينجور خودت نگران ميشي باور كن هر جا كه

ميبرمت ميگن ماشاالله خيلي ارومه دست به هيچي نميزنه الهي بگردم جز قاشق با

هيچي سر وكار نداري صبح وشب يه قاشق دستته خوب شايد خاله ريزه با قاشق

سحراميز از اشنايان بوده ومن نميدونستم وتو به اون رفتي دردت به جونم آقايي

اينم اخرش كه خودت خوابيدي به اين صورت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان لي لي
17 آبان 92 22:55
وأي الاهي فدات چه با حال خوابيده
جيگر شانس أوردي با يه قاشق سركار داره
اوايي با كل خونه كار داره
خوبه تو با ماهان همه جا جاداري اما من و آوايي
از بس آتيش پاره است جايي رفتن باش سخته برام
چون نميتونم أروم بگيرم و همش دنبالش ميدوأم كه خراب كاري نكنه


نگو تو رو خدا بيارش خونه من هر چي دارم و ندارم فداش
مامان لي لي
17 آبان 92 22:56
خصوصي داري خواهري🌺🌺
مامان لي لي
17 آبان 92 22:59
خصوصي ❤❤❤❤
مامان لي لي
17 آبان 92 23:04
مرسي فدات شم از بس مهربوني🌺🌺 خصوصي💐💐
امیرحسین کوچولو نفس ما
18 آبان 92 2:13
جونم ماهان خوشگلم عزیزمی.قربونت بشن که آرومی.


مرسي خاله جونم
مامان محیا
18 آبان 92 5:05
نتونستم نوشته هاتو به طور کامل بخونم اگه بری پستمو بخونی متوجه میشی دلیلش چی بود.دوباره میام و به طور کامل پستاتو میخونم
میترا
18 آبان 92 14:54
ای جانم خاله قربانت بره چقدر دلم برات تنگ شده . از طرف من بوسش کن
مامان محیا
18 آبان 92 19:43
حالا چرا قاشق فکر کنم در آینده میخواد آشپز بشهببین چ بانمک خوابیده قربون خوابیدنت برم
حالا چرا خود زنی میکنی بابا یواش تر چ سخنرانی هم میکنه این وروجک


اره خاله آشپز ميشه ويه رستوران راه ميندازه بعد محيا جون و ماميش رو دعوت ميكنم رستوران
از دست مامانم هي ميگه اي واي چي شد منم ياد گرفتم خاله جونم
مامان محیا
18 آبان 92 19:55
خصوصی عزیزم
مامان یاسین
18 آبان 92 21:11
ای قربونت خاله با این خوابیدنت


خدا نكنه خاله مرسي
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
19 آبان 92 9:47
وااااااااااااااااااااااااااااای قربونه اون خوابیدنت جوجو کوچولو


مرسي خاله جون خدا نكنه
مامان آوا
20 آبان 92 0:34
سلام سلام صدتا سلام خوبی عزیزم؟ وای از دست این شوشوی تو چه خبرا؟اعتماد به نفسو چه کردی؟ از صب تا حالا این شوشوی کله شق ما نمیزاشت ما کمی در خدمت شما باشیم خوووووولاصه حالا که رفته لالا ماهم مجبوریم الان بیایم نت میبینی کار خدا رو از دست این شوشوهای وقت نشناس وقدر نشناس اينم منم از دست شوشو جون
مامان آوا
20 آبان 92 0:35
من از برق نگاه تو امید مبهمی دارم نگاهت را نگیر از من که با آن عالمی دارم
مامان آوا
20 آبان 92 0:36
تورا من چشم درراهم همه هنگام نه چون نیما که میگوید شباهنگام واسه مژي جون دلم
مامان آوا
20 آبان 92 8:07
سسسسسسسسسسسلام عزیزم خوبی؟کجایی خانوم دلمان برایت تنگیده ست چه خبرا؟من که حسابی بیخوابی به سرم زده ودوباره انگار داره سردرد میاد سراغم الهي فداي دوست جوني ام بشم من من ديشب كلي كاري نكرده داشتم ولي همش دلم اينجا بودخدا نكنه عزيزم حتما فشارت پايينه
مامان آرتین
26 آبان 92 18:29